چگونه هدفمند شویم و بروی اهداف اصلی زندگی مان تمرکز کنیم

واقعا چگونه باید هدفمند شویم و بروی اهداف اصلی زندگیمان تمرکز کنیم ؟ من با تمیز کردن قفسه ها و یک شغل خدماتی در سال 2015 آغاز کردم و با خود می گفتم که پاکسازی و تمیز کردن همه چیز حس خوبی به من می دهد و می توانم زیبایی که بعد از کارم می بینم را دوست داشته باشم. همچنین به عنوان یک ورزشکار نیز در رشته ی مورد علاقه ام فعالیت می کردم. این کار را دوست داشتم چرا که به من حس بهتری می داد.همینطور از خرید کردن هم لذت می بردم و داشتن وسایل اضافی که در خانه ام انبار می کردم را به نوعی بهایی برای لذت بردن می دیدم.

در کل علایق متعددی داشتم و دوست داشتم برای هر کدام آن ها وقت بگذارم تا بتوانم به خواسته و علاقه ام برسم و زمانی را صرف لذت بردن و احساس شعف بکنم. این شیوه زندگی من را مجبور می کرد مدام روی همه چیز وقت بگذارم و خودم را برای کارهای مختلف آماده کنم. می دانید؟ این کار انرژی زیادی از شما می گیرد. گاهی هدفمند بودن تنها یک انتخاب است برای اینکه کمتر سردرگم باشید و کمتر روی کارهای متفرغه زمان بگذارید.

همین شد که تصمیم گرفتم کمی برنامه ریزی کنم و به اولویت هایم برسم. سعی کردم کشف کنم چه چیزی مرا بیش از همه خوشحال می کند و یا کدام کار می تواند بیش از همه به من احساس لذت بدهد. سعی کردم لذت اصلی و عمیق زندگی خود را کشف کنم و با وقت بگذرانم.

دوست داشتم بیشتر با مردم باشم و ارتباطات بیشتری داشته باشم. بودن با دوستان و آدم ها به من بیشترین حس لذت را می داد و باعث می شد زندگی را بیش از همیشه زیبا ببینم. با کشف این موضوع من دیگر زمان و فضای آزاد بیشتری داشتم. در این مقاله قصد دارم راز های لذت بردن از زمان و هدفمند بودن را با شما هم در میان بگذارم تا زندگی زیباتر را تجربه کنید. با هفت گنج همراه باشید.

صادقانه بگویید که برای چه کارهایی هدفمند و متعهد هستید؟

شاید جواب تان این باشد که برای شغلم تلاش می کنم یا درس می خوانم و یا پاسخ هایی از این قبیل که شما را پیش خودتان آدم بهتری جلوه دهد. اما واقعیت چیست؟ شما ساعت ها وقت تان را در فیس بوک ٬ تلگرام یا اینستاگرام می گذرانید و یا با دوستانتان چت می کنید و یا به تماشای فیلم ها می پردازید در حالی که باید این زمان ها را روی هدف اصلی تان تمرکز کنید.

اگر چیزی را به عنوان برنامه اصلی تان می پذیرید و در خصوص آن هدفمند می شوید، باید بدانید که متعهد هستید بیشتر وقت تان را روی آن گذاشته و تمرکز اصلی تان هدف اصلی شما باشد. در صورتی که این تعهد را در برنامه روزانه تان رعایت کنید قطعا موفقیت بیشتری کسب خواهید کرد و کمتر وقت تان هدر می رود.

همچنین متوجه شدم اگر تمرکزم را روی هدف اصلی و اولویت اولم بگذارم می توانم از پس مسائل عاطفی و اتفاقات پیچیده بهتر بربیایم و به نوعی توانایی پردازش ذهن من بیشتر شده بود. از آن زمان شروع کردم وقت بیشتری را برای خودم بگذارم وقتم را به نوعی هدفمند تر در مسیر رسیدن به خواسته هایم صرف کنم. من روزها به کار مورد علاقه ام می پرداختم و شب ها با خوردن قهوه و داشتن اوقاتی آرام و همچنین با پرداختن به هنر خستگی یک روز کاری را از خود دور می کردم.

من یاد گرفتم که روی یک یا دو پروژه مهم تر تمرکز کنم و بیشتر روی کیفیت کارم دقت داشته باشم. حتما می دانید که انجام تنها یک کار در یک بازه زمانی بازده خیلی بیشتری خواهد داشت نسبت به اینکه چند کار را هم زمان انجام دهید.

یک ضرب المثل قدیمی می گوید اگر همه چیز در اولویت است درواقع شما هیچ اولویتی ندارید. درواقع شما باید بتوانید ابتدا اولویت های زندگی خود را بشناسید و آن ها را انتخاب کنید. بهتر است سه اولیت برتر زندگی تان را پیدا کنید و اسکلت کلی روز خود را بر اساس آن ها بسازید.

شما ممکن است در روز نتوانید این سه کار را قبل از بقیه کارها انجام دهید اما باید مطمئن شوید که بیشتر از بقیه برای آن ها اهمیت قائل شده و برایشان وقت می گذارید. به نوعی می توانید روزتان را با مدیتیشن یا ورزش یا مطالعه آغاز کنید اما تمام برنامه ریزی روزانه شما در جهت انجام آن سه کار خواهد بود.

من متوجه شده ام که انتخاب این سه اولویت می تواند درک من را برای اندازه کافی و حد مناسب در هر کار بهبود بخشد. به نوعی دیگر استرس و ترس این را نداشتم که به کارهایم نمی رسم و می توانستم به راحتی کار روزانه را برای صرف یک وعده ناهار یا پیاده روی متوقف کنم. درواقع این برنامه ریزی بر اساس اولویت ها و پرداختن به آنها من را مجاب می کرد که به اندازه کافی خوب زندگی می کنم و انرژی ام را روی انجام کارها متمرکز کنم و بیشتر از این نیاز نیست نگران باشم. این قوت قلب برای زندگی بهتر من لازم بود.

روی به کمال رساندن این سه اولیت کار کنید و برای عوامل دیگر خودتان را خسته نکنید. به عبارتی حس رقابت طلبی و تلاش مضاعف شما باید برای این سه هدف باشد و در خصوص دیگر مسائل با خیال راحت تر و فراغت بال رفتار کنید. به این ترتیب می توانید اصول و ارزش های خود را بشناسید و به هر چیزی همان قدر بها بدهید که لازم است.

بی اهمیتی را شروع کنید

این یک اصل بسیار ساده است باید یاد بگیرید که هر چیزی فراتر از خواسته ها و اولویت های شما بود را به هیچ بگیرید. به نوعی مواردی که در اولویت شما نیستند نباید برایتان ارزش زیادی داشته باشند. وقتی هدفمند می شوید لازم است مسائل دیگر را کنار بگذارید. سعی کنید برای مدتی روی این رفتار تمرین کنید و هر چیزی که فراتر از این سه اولویت شما هستند را کنار بگذارید. در این روش به مغزتان دستور می دهید که روی مسائلی غیر از سه اولیت شما تمرکز نکند و تنها انرژی خود را برای خواسته هایش بگذارد. به این ترتیب شما فضا و زمان بیشتری برای خواسته هایتان دارید.

البته گاهی مسئولیت هایی برایتان پیش می آید که ناچار می شوید کمی روی آن ها وقت بگذارید و یا حتی آن ها را در اولویت های خود جا دهید چرا که به نوعی ارزش زیادی دارند. مثلا اگر پدر یا مادر می شوید و یا مسئول هستید تا از والدین پیرتان مراقبت کنید دیگر اصول اخلاقی و انسانی اجازه ی خودخواهی را به شما نمی دهد و باید خود را مجاب کنید که کارهای جدید را در برنامه ریزی تان اضافه کنید.

همچنین برخی از موقعیت ها برای تان پیش می آید که می توانید با پرداختن به آن ها اوقات جذاب و بهتری را سپری کنید. در این مواقع نه گفتن به این فرصت ها درواقع داشتن وقت بیشتر نیست بلکه سوزاندن فرصت هایی است که می توانستید چیزهای جدیدی یاد بگیرید و یا حس و انرژی بیشتری داشته باشید. این که به چه انتخاب هایی و چه موقعیت هایی بله بگویید به شما بستگی دارد.

سعی کنید بیش از آن که به کمیت اهمیت می دهید کیفیت کارتان برایتان مهم باشد. هدفمند باشید و به مسائل دیگر زیاد بها ندهید. به این ترتیب دیگر به جای اینکه مجبور باشید وقت زیادی را صرف انجام کارها کنید با وقت کمتر موفقیت بیشتری کسب می کنید و فضای آزاد بیشتری نیز دارید تا خود را برای تعهدات اصلی تان آماده کنید. در فضای آزادتان می توانید به وظایف انسانی تان بپردازید و یا کاری کنید که به شما حس بهتری می دهد.

منابع استفاده شده: lifehack