راضيه ( شهرزاد ) شمس اولین خلبان زن ایرانی است که بعد از انقلاب به عرصهی هوایی کشور وارد شده است. به تازگی او چندی از خاطراتش را برای رسانه ها تعریف کرده است که بسیار جالب است …
معرفي راضيه شمس
راضیه شمس، ۵ سال است که ازدواج کرده و همسر وی هم در زمان ازدواج یک کمک خلبان بوده است. آنها، یک زندگی کاملا هواپیمایی دارند. هر کدام از آنها، زمانهایی از زندگی را به مطالعه و انجام تستهای شبیهسازی پرواز که مجبور بودند برای ۶ ماه به خارج از کشور بروند، اختصاص دادهاند و البته قبل از آن میبایست یک سری از دروس را مطالعه میکردند. او معتقد است که زندگی خلبانی حتی برای یک مرد سخت است چه برسد که یک زن خلبان باشد و بخواهد امور منزل را هم کدبانویی کند. او، همسرش را چندان نمیبیند اما تمام موفقیتهای زندگی کاریاش بعد از ازدواج را را مرهون همراهی و صبوری او میداند. او، همسرش را به خاطر فداکاری، نگرانیهای عاشقانه و حمایتهای بیدریغاش در نیل به هدف عالی کاری، تحسین میکند.
این کمک خلبان ایرانی، دارای روابط عمومی قوی بوده و مراوده خوبی با همکاراناش دارد. اما شکل روابطاش با همسرش -فیروز- متفاوت و کمی رسمی است . یک بار که وی در حال پرواز به دوبی و در حال ورود به کابین پرواز بوده، همسرش به او میگوید: “خانم شمس! مراقب خودت باش”. او پاسخ میدهد: “حتما کاپیتان!”. شمس، به مزاح میگوید که در دنیای زندگی خلبانی او و همسرش، این یعنی جمله خیلی عاشقانه. شمس، معتقد است که بخش کوچکی از پرواز مطالعه و یادگیری تئوری است و بخش اعظم آن یعنی تجربه. هر روز، با روز دیگر متفاوت است. ممکن است خیلی از اتفاقات رخ بدهد و شما با شرایط جوی گوناگون روبرو شوید. از آنجایی که شغل من شغلی عادی نیست، وقتی ما -زن و شوهر- برای استراحت ۲ روزه به منزلمان در شیراز برمیگردیم، غالبا نمیتوانیم همدیگر را ببینیم. بیشتر از آن فقط صدای یکدیگر را از طریق مرکز کنترل در تهران میشنویم و سلام و احوالپرسیمان به چیزی مثل “خسته نباشی” و “پرواز خوبی داشته باشی” ختم میشود. بانوی خلبان کشورمان، تنها سختی زندگیشان را دوری او و همسرش از هم میداند و البته آن را بیتوفیق هم نمیبیند، چرا که با توجه به این شرایط قدر هم را بیشتر میدانند. در هر صورت، این هم یک نوع زندگی خاص برای آنهاست. او، پرواز را دارای جنبههای گوناگونی میداند. جنبه مادی که تکلیفاش مشخص است. اما، جنبه معنوی آن را بسیار ذیقیمت است. وقتی وی پرواز میکند، سکوتی بسیار ناب را در اوج آسمان تجربه میکند. شفافیت آسمان کویر و یا جلوهنمایی ستارگان در شب که حاکی از قدرت پروردگار خالق زیباییهاست.
ماجراي استخدام
یک روز که راضیه شمس برای خرید بلیت به هواپیمایی آسمان میرود، در آنجا کاپیتان “سعید رضا نصر” -خلبان مشهور صنعت هواپیمایی کشور- را میبیند و از این فرصت برای طرح مسئله استخدام به عنوان خلبان استفاده میکند. پیش از آن، تصویر کاپیتان (که فرزند شهید هم هست) را فقط در روزنامهها دیده بود و به همین دلیل او را شناخت. در مورد سعید نصر، نکات مهمی حائز اهمیت است.
به گفته خود او، وی برای سالها خلبان شخصی رهبر معظم انقلاب بوده و طی یک سفر با ایشان، در مورد مسئله ورود زن به هواپیمایی به عنوان خلبان سوال میکند که آقا در جواب او میفرمایند “سوالتان را مکتوب بنویسید تا پاسخ بگویم”.
نثر، اینچنین میکند و آقا پاسخ میدهند که منعی ندارد.
کاپیتان، این نوشته را به عنوان یکی از ارزشمندترین یادگاریها از رهبر معظم انقلاب نزد خود حفظ کرد و زمانی که بعدها به مسئله ورود خانم شمس ایراد وارد میشود، دستنوشته مذکور و پاسخ آقا را به مسئولین نشان میدهد.
اما شمس از اینکه هواپیمایی کشور پذیرای یک خانم به عنوان خلبان باشد، در شبهه بود. وقتی او موضوع را مطرح میکند، نصر از او میپرسد که “آیا شما خانم شمس هستید؟” و او تایید میکند.
کاپیتان نصر
کاپیتان نصر به او میگوید که فرم تقاضای استخدام را پر کند و فردا برای مصاحبه مراجعه نماید.
اما از آنجایی که خانم شمس دچار ضعف بینایی بوده، به جای مراجعه به نزد نصر، بدون اینکه به کسی بگوید برای درمان این عارضه به تهران سفر میکند. پزشکان تهرانی از مهارت خاصی در زمینه بینایی برخوردار بودند. شمس به یکی از کلینیکهای معتبر تهران در خیابان گاندی میرود و پس از تستهای پزشکی از حساسیت و اهمیت جراحی دیدگان خود به متخصصین میگوید.
متخصصین آن کلینیک به او میگویند که هیچ چیز را با قطعیت نمیتوانند به او بگویند. لذا، به نزد متخصص دیگری در خیابان گاندی میرود. او به شمس میگوید که پس از عمل جراحی توسط وی، قطع یقین چشماناش همچون روز اول خواهد دید. وقتی به نزد کاپیتان نصر باز میگردد، وی از او میپرسد که چرا مراجعه یک روزهاش به غیبت یک ماهه بدل شد؟ شمس در پاسخ، دروغ نمیگوید ام از حقیقت موضوع هم سخنی به میان نمیآورد. فقط میگوید که درگیر مشغلهای شده بوده که به اندازه یک سال برایش ناراحتی به همراه داشته است. روزی که برای استخدام در هواپیمایی آسمان رهسپار آن شرکت میشود، یک پزشک اصفهانی به او میگوید: “یک زن؟! آن هم وقتی که عمل جراحی لیزینگ چشم داشته است؟!”.
شمس، یک سانتیمتر از حد نصاب لازم کوتاهتر بود. او دارای قد ۱ متر و ۶۵ سانتیمتر بود و طبق قوانین استخدام میبایست حداقل یک سانتیمتر بلندتر باشد. اما به هر حال، مورد قبول واقع میگیرد. او به از خاطره اندازهگیری قدش که در آن به مزاح از پزشک خواسته بود که کمک کند تا قدش را بکشد، به شیرینی یاد میکند. سپس به او میگویند بیرون بروید و منتظر کمیسیون باشید. کمی گذشت و به او اعلام شد که رسما استخدام میشود.
او ابتدا به عنوان کمک خلبان هواپیمای Fokker F100 نام خود را بر سر زبان ها انداخت و پس از مدتی به عنوان اولین زن خلبان خطوط هواپیمایی ایران مشغول به کار شد
شهرزاد شمس که به زبان های فرانسه و انگلیسی تسلط کامل دارد دوره خلبانی را در شیراز گذرانده و حالا با هواپیمای ATR-72 در خطوط داخلی پرواز می کند.
زندگی نخستین بانوی خلبان ایرانی مستند شد
راضیه شمس از مصاحبهی کاری اش میگوید :
“وقتی فرم استخدام را پر کردم، همه از جمله خودم فکر میکردم که شانسی برای موفقیت نخواهم داشت.
۱۱ نفر مرد رقیب من بودند و من تنها زنی بودم که در مصاحبه شرکت میکردم.
من چشم هایم را عمل کرده بودم و قدم هم ۱ سانتی متر زیر استاندارد جهانی بود. اما توانستم !
اما پرماجراترین پروازم مربوط به پرواز شیراز- مشهد است.
در این سفر با اینکه آسمان کاملا صاف بود، ناگهان در نزدیکی مشهد بر اثر مه شدید و سردی هوا، سیستم ضد یخزدگی بالها از کار میافتد.
این نقص فنی باعث شد تا کل بال سمت راست هواپیما از کار بیفتد.
احتمال سقوط هواپیما خیلی زیاد بود.
اما به لطف خدا و با توسل به امام رضا توانستیم هواپیما را سالم روی زمین بنشانیم.
این اتفاق هیچ موقع از یادم نمیرود.
اینکه باید خونسردی خود را در همه حال حفظ کند، حتی زمانیکه جان عدهی زیادی در دستانت باشد.”
امیدوارم خواندن این مطالب بتواند انگیزه و همت ما را بر انگیزد تا بتوانیم در مسیر درست، درست گام برداریم…
گردآوری و تنظیم: گروه ۷ گنج – اختصاصي
www.7ganj.ir
منابع: مشرق / ساتين / ايرنا/ بانوكا
بسوزه این دل که رابطه ای ، آشنا بازی و… نداره . ای بابا ای بابا بسوزد این دل تنها -_-
پدرش از كله گنده هاي صدا و سيما بود رو هواپيماي يه موتوره بزور چك شد يه بارم موقع پرواز سلو داشت ميخورد به يه هواپيما جنگي تو شيراز چون بلد نبود صحبت كنه با برج فارسي هم متوجه نميشد موضوع برميگرده به سال ١٣٧٦تا١٣٧٨فكر كنم ايشون اين كامنت بخونه يادشون بياد ولي خوب اينجا ايرانه ميخوان بگن خلبان زن هم داريم خيلي دخترها بهتر از ايشون ميتونستن بيان ولي اشنا نداشتن
موفق
باشی
یه سوال,میشه بگید وقتی استاندار لازم رو نداشته چه طور انتخاب شده؟و اینکه شغل پدر و مادرش چی بوده؟موفق باشید.