تقریبا همه ما همانقدر که احساساتی مانند غم یا شادی را تجربه کردهایم، با خشم هم روبرو بودهایم، احساسی که خیلی جاها از جمله پشت ترافیک با کارشکنی افراد و… سراغمان میآید. این حس ناخشنودی و خصومت نسبت به افراد و موقعیتها زمانی که از مرحله خاصی بگذرد، میتواند مشکلزا باشد و از آن به اختلال تعبیر شود. همین که با احساس خشم، تفکر منطقی کاملا از بین میرود، میتواند زمینهساز مشکلات دیگر هم باشد. آیا میتوان امیدوار بود که روزی دنیایی بدون خشونت و پرخاشگری داشته باشیم؟
گفت و گوی دکتر عاطفه قنبری، روانپزشک و عضو هیاتعلمی دانشگاه علومپزشکی ایران با هفته نامه زندگی مثبت درباه نشانهها و راههای تشخیص خشم طبیعی از غیرطبیعی را در زیر می خوانید:
بهتر است با این سوال شروع کنیم که بهطور کلی خشم چیست؟
خشم یک هیجان است و این هیجان را همه انسانها تجربه میکنند بنابراین تجربه خشم بیماری محسوب نمیشود اما اینکه خشم باعث بروز چه رفتاری شود و توانایی کنترل خشم اهمیت بسیار زیادی دارد. در واقع واکنش در بروز چنین احساسی میتواند مشخص کند که واکنش طبیعی است یا بیمارگونه. در شرایط مختلف مانند برخورد با ناکامیها ممکن است فرد خشم را تجربه کند و این طبیعی است اما واکنش به این احساس طبیعی مهم و تعیینکننده است.
این واکنش میتواند نشانه چه بیماریهایی باشد؟
بروز خشم ۲ جزء دارد؛ جزء روانی و جزء فیزیکی. بخش روانی به همان حسی مربوط است که در فرد ایجاد میشود و معمولا به دنبال افکاری بروز میکند. مثلا از کسی عصبانی میشود و فکر میکند حقش ضایع شده است. به این ترتیب یک قطار فکری ردیف میشود که به دنبال آن خشم بروز میکند. بخش فیزیکی خشم شامل تپش قلب، برافروختگی و بالا رفتن فشار خون است. افراد مبتلا به اختلالهای روانپزشکی ممکن است در کنترل خشم دچار مشکل شوند. افرادی که به اختلال افسردگی یا به اختلالهای خلقی مانند دوقطبی مبتلا هستند یا بهطور کلی اختلال شخصیت دارند، به کرات دچار خشم میشوند و به دنبال آن رفتارهای تکانشی مانند پرخاشگری فیزیکی یا کلامی نشان میدهند. البته خیلی از افرادی که مشکل روانپزشکی ندارند هم مهارت کنترل خشم را بلد نیستند.
آیا نشانههای خشم در افراد مبتلا به اختلالهای مختلف با هم متفاوت است؟
بسیاری بر این باورند که خشم در بیماران روانپزشکی بسیار شایع است در حالی که مثلا در بیماران دچار اسکیزوفرنی، نسبت به عموم جامعه شایعتر نیست. در بسیاری از موارد این بیماران خود قربانی خشونت هستند این در حالی است که در بسیاری از کتابها و فیلمها نمایش عمومی این اختلالها همراه با خشم است. خشمی که به شکل عمومی در خیابانها یا در تصادفات دیده میشود، بیشتر به اختلال شخصیت مربوط است که در بسیاری از موارد فرد هیچ آگاهی نسبت به آن ندارد و خود را سالم میداند. البته در میان مصرفکنندگان مواد یا افرادی که اختلال شخصیت دارند، بروز خشم شایعتر و شدیدتر است. افتراق این نشانهها با سایر علائم مشخص میشود. مثلا فرد افسرده ممکن است تحریکپذیر باشد، زودتر ناراحت شود و از کوره در برود اما علائم دیگری هم دارد از جمله بیحوصلگی، نداشتن انرژی، مشکلات خواب و… با مجموعه این علائم که خشم هم میتواند جزئی از آنها باشد، تشخیص داده میشود که فرد افسرده است. بیمار دوقطبی برعکس بیمار افسرده انرژی زیادی دارد و الگوی خشمش هم متفاوت است.
به نظرتان میتوان ریشه و علت خشم را در افراد تشخیص داد؟
درباره چرایی پرخاشگری در افرادی که اختلالهای روانپزشکی ندارند، تئوریهای زیادی مطرح است. گفته میشود خیلی از افراد در ناکامیها بیشتر خشم نشان میدهند. برخی دیگر تئوریهای یادگیری را مطرح میکنند و میگویند فرد از کودکی میآموزد وقتی احساس ناکامی کرد یا اتفاق بدی برایش افتاد یا خواست احقاق حق کند، پرخاشگری کند.
همانطور که گفتید، ما در بسیاری از موارد مهارت کنترل خشم را نداریم. آیا میتوان تکنیکهایی را برای کنترل آن آموخت؟
مهارت کنترل خشم شاید ساده به نظر برسد اما در حقیقت کاری سهل و ممتنع است. برای رسیدن به این کنترل افراد نیاز به تمرین دارند. اولین مرحله در مسیر کنترل خشم آن است که فرد خشم خود را بشناسد. متاسفانه ما نمیتوانیم احساساتمان را خوب بشناسیم و آن را بیان کنیم. حتی زمانی که بیمار به مطب روانپزشک مراجعه میکند، آموزش لازم در زمینه شناخت احساساتش نمیبیند، یعنی در لحظه نمیداند غمگین است یا بیحوصله. مهم این است که آموزش لازم درباره شناخت احساسهای مختلف دیده شده باشد.
بعد از مرحله شناخت، چطور آن را مهار کنیم؟
سادهترین تکنیک کنترل خشم این است که فرد از محیط خشونتزا خارج شود. خشم مانند یک نمودار منحنی است که در ابتدا کنترلش راحتتر است و وقتی به قله میرسد کنترل آن سخت میشود. حتی آموزههای دینی ما در کنترل خشم میتواند بهعنوان تکنیک عملی به کار گرفته شود مثلا گفته میشود هنگام خشم صلوات بفرستید. نوشیدن یک لیوان آب یکی دیگر از کارهایی است که میتوان پیشنهاد داد. به این تکنیکها، تکنیک پرت کردن حواس (distraction) میگویند یعنی به هر وسیلهای خودتان را از محرکی که باعث خشم و عصبانیت شده، دور کنید. هنگامی که فرد خشمگین میشود، منطقش از کار میافتد و ممکن است رفتارهایی از او سر بزند که قابلجبران نباشد. هر فرد در جلسات روان درمانی مجزا و انفرادی درمان دریافت میکند. مثلا ممکن است فردی قدرت ترک محیط را نداشته باشد و باید با توجه به شرایط او راهحل ارائه شود. باید توجه داشت که وقتی راهحل ارائه میشود، باید مرتب تمرین شود. یکی از کارهایی که ما از مراجعانی که مرتب دچار خشم میشوند، میخواهیم این است که در طول یک هفته تمام مواردی که باعث ایجاد خشم در آنها شده، بنویسند و با مراجعه راهکار دریافت کنند. این افراد باید کمکم تکنیکهای آرامسازی را بیاموزند. ممکن است ۱۰ جلسه طول بکشد تا فرد بتواند عضلاتش را کنترل کند چون یکی از نمادهای خشم، منقبض شدن عضلات است. وقتی فرد این انقباض را از خودش بگیرد، تنفس بهتری خواهد داشت و علائم فیزیکی خشم، کمکم از بین میرود. با برطرف شدن علائم فیزیکی، کمکم علائم روانی نیز به کنترل درمیآیند.
در مورد افراد مبتلا به اختلالهای مختلف روانپزشکی نیز همین تکنیکها به کار میرود؟
اگر کنترل خشم به دلیل یک اختلال زمینهای روانپزشکی باشد، باید درمان دارویی نیز در کنار مهارتهای کنترل خشم انجام شود بنابراین نمیتوان تنها به تکنیکها اکتفا کرد.
میتوان اینطور تصور کرد که شیوع خشم و پرخاشگری در بیماران روانپزشکی بالاست؟
متاسفانه انگ درباره بیماران روانپزشکی بسیار زیاد است. حتی در فیلمهایی که ساخته میشود بیماران مبتلا به بیماریهای روانپزشکی شدید با رفتارهای خشونتآمیز نشان داده میشوند در صورتی که این افراد جزو مظلومترین انسانها هستند. شاید یکدهم خشونتهایی که در جامعه دیده میشود، بتوان به این بیماران نسبت داد. در حقیقت این بیماران در بسیاری از موارد خودشان قربانی خشم و خشونت هستند.
گردآوری و تنظیم: گروه ۷ گنج
www.7ganj.ir
اضافه کردن دیدگاه
اضافه کردن دیدگاه