قبل از اینکه خیانت طرف مقابل را ببینم، همیشه فکر می کردم می دانم چطور چنین وضعیتی را اداره کنم.
من به همین سادگی در مورد روابط خودم فکر می کردم اما وقتی سرانجام برای من اتفاق افتاد، فهمیدم چندان ساده نیست.
من هنوز عاشق او بودم و ترک کردنش سخت شد بنابراین تصمیمی گرفتم که فکر می کردم همه چیز را حل می کند اما این فقط اوضاع را بدتر کرد.
چگونه اتفاق افتاد؟
یک روز صبح با یک تماس از خواب بیدار شدم.
مگان بود.
“سلام مگ، چه خبر؟”
او گریه می کرد و جوابی نداد.
“مشکل چیه؟” پرسیدم زیرا احساس نگرانی کردم.
او سعی کرد از طریق کلمات شکسته توضیح دهد.
“من … من متاسفم … متاسفم …”
” برای چی؟ چه خبر شده؟ ”
مدتی طولانی گریه می کرد و از من عذرخواهی می کرد تا اینکه بالاخره فهمیدم چه خبر است او به من خیانت کرده بود.
او توضیح داد که شب گذشته تحت تاثیر نوشیدن مشروبات الکلی بوده و با فردی غریبه در رختخوابش از خواب بیدار شده بود.
او هزاران عذر آورد که این تقصیر او نبود اما همه آنها مزخرف بود.
برای خیانت چندین دلیل منجر به تصمیم گیری می شوند و این فقط یک اشتباه به تنهایی نیست.
او پرسید که آیا می توانم او را ببخشم؟ اگر بتوانیم در کنار هم بمانیم و همه چیز را درست کنیم.
من به او گفتم که نمی دانم.
من خیلی از او عصبانی شدم که روابط مان را خراب کرد.
من می دانستم که نمی توانم بعد از کاری که انجام داده است با او ملاقات کنم.
اما من هنوز عاشق او بودم و فکر به پایان رسیدن روابط ما به همان بدی به من آسیب می رساند.
بنابراین من یک راه حل ارائه دادم:
من با شخص دیگری رابطه جنسی برقرار کنم.
به این ترتیب، من می توانستم بدون اینکه احساس سرخوردگی کنم، به ملاقات با او ادامه دهم. به علاوه، من می توانم آنچه که با من کرده بود را تلافی کنم و دوباره نزد او بازگردم.
احمقانه است من می دانم اما وقتی چنین ضربه ای دردناک و عاطفی را تجربه کنید، مهارت تصمیم گیری شما دقیقاً مورد توجه نیست.
تصمیم اشتباه
من آن شب برای نوشیدن از خانه بیرون رفتم و با یک دختر به خانه رفتم.
ما رابطه جنسی داشتیم و وقتی که تمام شد، احساس افتضاحی داشتم.
روز بعد با مگان ملاقات کردم و به او گفتم چه اتفاقی افتاده است.
او اشک ریخت و یک بار دیگر، احساس افتضاحی کردم.
اما حداقل ما هر دو از خیانت طرف مقابل آسیب دیدیم، درست است؟
دوباره در شرایطی قرار گرفتم که نمی دانستم چه کنم.
و دوباره تصمیم اشتباهی گرفتم.
ما تصمیم گرفتیم که در کنار هم بمانیم و سعی کنیم با خیانت طرف مقابل کنار بیاییم.
ما شش ماه قبل از به هم خوردن چیزهای خوب، با درد دیگری دست و پنجه نرم کردیم فقط به این دلیل که به اندازه کافی قوی نبودم که او را رها کنم.
من خیلی ضعف داشتم که از او بخواهم در قبال اقداماتش پاسخگو باشد و علیرغم تلاش برای آسیب رساندن به من، مانند یک ترسو رفتار کردم.
بنابراین در پایان، هر دو باختیم.
توصیه من به دیگران
از او دور شوید.
من می فهمم که هر موقعیتی متفاوت است و گاهی اوقات رفتن نیز چندان ساده نیست.
ممکن است خانواده ای با او تشکیل داده باشید و یا برای امنیت مالی به همسر خود نیاز داشته باشید.
اما خیانت مانند یک رابطه سرطانی است. هر چه طولانی تر نادیده گرفته شود، وخیم تر می شود.
شما هرگز نمی توانید شریک زندگی خود را مانند قبل از خیانت دوست داشته باشید.
و سرانجام شما او را ناراحت خواهید کرد.
اگر بچه دارید، ممکن است فکر کنید که با ماندن در کنار شریک زندگی تان به بچه ها لطف می کنید.
اما با ماندن در کنار یکدیگر، آنها را وادار می کنید شاهد یک رابطه در هم شکسته و طلاق عاطفی باشند. رابطه شما به الگوی آنها از عشق تبدیل می شود.
مهم نیست که چه موانعی در راه است، جدایی هنوز بهترین راه شماست.
اگر به اندازه کافی قوی باشید که بتوانید از او دور شوید، به اندازه کافی قوی خواهید بود که زندگی جدیدی را به دور از شریک زندگی خود رقم بزنید.
بنابراین وقت خود را در تلاش برای ماندن در یک رابطه در هم شکسته هدر نکنید.
این کمکی نمی کند و فقط درد را بدتر می شود.
قوی، صبور و مهربان باشید.
همه چیز به مرور بهتر خواهد شد.
منبع:
psiloveyou
سلام عالی بود ولی دل کندن بعد از 20سال زندگی و داشتن دو فرزند خیلی سخته ولی مردی که میگه جبران میکنم نظرتون چیه؟