17 خطایی که در زندگی با آن روبرو هستید
هفده خطایی که تقریبا اکثر انسانها با آن روبرو هستند و تمام مشکلات انسانها از این خطاهای ذهنی در زندگی روزمره استفاده می کنند و دچار چالشهایی در روابط میان فردیشان میشوند.
برترین ها – حمیدرضا خوشنویس*: هفده خطایی که تقریبا اکثر انسانها با آن روبرو هستند و تمام مشکلات انسانها از این خطاهای ذهنی در زندگی روزمره استفاده می کنند و دچار چالشهایی در روابط میان فردیشان میشوند.
1) ذهن خواني : شما فرض را بر اين مي گذاريد كه مي دانيد آدم ها چه فكر مي كنند بي آن كه شواهد كافي در مورد افكارشان داشته باشيد. مثلاً، “او فكر مي كند من يك بازنده ام”.پیامد رفتاری اش میشود سوتفاهم
2) پيش گويي منفی: آينده را پيش گویی مي كنيد.که با پیش بینی فرق میکند. كه اوضاع بدتر خواهد شد يا خطري در پيش است. مثلاً “در امتحان قبول نخواهم شد” يا “اين شغل را به دست نخواهم آورد” .بدون شواهد پیامد رفتاری اش نا امیدی که میشود افسردگی و ترس میشود اضطراب
3) فاجعه سازي: شما بر اين باوريد كه آنچه كه اتفاق افتاده است يا اتفاق خواهد افتاد آنچنان دردناك وغيرقابل تحمل خواهد بود كه شما نمي توانيد آن را تحمل كنيد . مثلاً: “اگر در امتحان رد شوم، وحشتناك است”.از کاه کوه ساختن منجر به تشدید اضطراب میشود و تشدید اضطراب منجر به تشدید اجتناب میشود.
4) برچسب زدن : يك ويژگي منفي خيلي كلي را به خود و ديگران نسبت مي دهيد. مثلاً: “من دوست داشتني نيستم” يا “او بي لياقت است”.مثل اینکه تو خنگی یا من خنگم .منجر به کاهش عزت نفس می شود اگر به خود برچسب بزنی عزت نفس خود را پایین می آورید و اگر به دیگران برچسب بزنید عزت نفس دیگران را پایین می آورید.افسردها به خود برچسب میزنند. و خودشیفته ها به دیگران برچسب میزنند.
5) دست كم گرفتن جنبه هاي مثبت : مدعي هستي كه دستاوردهاي مثبت شما يا ديگران ناچيز و جزئي هستند.یعنی داشته های خود را بی ارزش و نداشته ها را با ارزش می شمرد.چیز جزئی را بزرگ و چیز بزرگ را کوچک می شمرد. مثلاً: “اين وظيفه زن خانه است، بنابراين وقتي به من توجه مي كند كه شق القمر نكرده است.اين موفقيت ها كه مهم نيستند، خيلي آسان به دست آمدند”.منجر به غم و ناامیدی و افسردگی میشود.
6) فيلتر منفي : تقريباً منحصراً بر جنبه هاي منفي متمركز مي شويد و به ندرت به جنبه هاي مثبت توجه مي كنيد .مثلاً: “اگر نگاهي بياندازيد متوجه مي شويد چه تعداد آدم هايي هستند كه مرا دوست ندارند”.سوگیری توجه به سمت منفی ها منجر به افسردگی میشود.
7) تعميم افراطي : صرفاً براساس يك رويداد خاص ، يك الگوي كلي (فراگير) منفي را استنباط مي كنيد. مثلاً:”اين اتفاق هميشه براي من پيش مي آيد، انگار من خيلي جاها شكست مي خورم”.منجر به ناامیدی وافسردگی میشود.
8) تفكر دو قطبي : آدم ها يا اتفاق ها را به صورت همه يا هيچ مي بيند. مثلا : “همه مرا كنار گذاشته اند ” يا”وقت تلف كردن بود”.منجر به افسردگی می شوند و در افراد کمالگرا هم وجود دارد.حد وسط چیزی را قبول ندارد.
9) بايدها: رويدادها برمبناي اين كه چطور بايد مي بودند تفسير مي كنيد و نه بر مبناي اين كه واقعاً چطور هستند.مثلاً “بايد خوب عمل كنم، و اگر خوب عمل نكنم يعني شكست خورده ام”.منجر به آرمانگرایی و کمالگرایی می شود و منجر به پرخاشگری هم میشود.
10 ) شخصي سازي: به خاطر اتفاقات ناخوش آيند منفي ، تقصير زيادي را به صورت غير منصفانه به خود نسبت مي دهيد و به اين موضوع توجه نمي كنيد كه ديگران باعث اتفاقات خاص مي شوند مثلاً “ازدواجم به بن بست رسيد، چون من شكست خوردم”.منجر به خشم از خود و گناه می شود(سرزنش خود)
11 ) مقصر دانستن : فرد ديگر ي را منبع اصلي احساسات منفي تان مي دانيد و مسئوليت تغيير خودتان رانمي پذيريد. مثلاً “تقصير اوست كه من الآن اين گونه احساس مي كنم” يا “تمام مشكلات من تقصير والدينماست”.(سرزنش دیگران)منجر به مسولیت زدایی می شود.
12 ) مقايسه هاي غيرمنصفانه و ناعادلانه : اتفاق ها را براساس استانداردهايي تفسير مي كنيد كه واقع بينانه نيستند.به اين ترتيب كه به افرادي توجه مي كنيد كه بهتر از شما عمل مي كنند و در نتيجه خودتان را در مقايسه با ديگران حقير و پست مي بينيد. مثلاً: “او در مقايسه با من موفق تر است” يا “ديگران بهتر از من امتحان دادند”.منجر به افسردگی و کاهش عزت نفس می شوند.
13 ) هميشه پشيمان بودن : تمركز و اشتغال ذهني با اين كه من مي توانستم بهتر از اين ها عمل كنم به جاي توجه به اين كه من الآن چه كارهايي را مي توانم بهتر انجام بدهم . مثلاً: “اگر تلا ش كرده بودم مي توانستم شغل بهتري داشته باشم” يا “نبايد اين حرف را مي زدم”.کشکول ای کاش ها:کسی که در باتلاق گذشته گیر کرده است تولید حسرت می کند که افسردگی ساز است.
14 ) چه مي شود اگر؟ يك سلسله سؤالات مي پرسيد كه همه به اين صورت هستند كه “چه مي شود اگر “،اتفاق خاصي بيافتد؟ و البته شما هرگز از پاسخي كه به خود مي دهيد راضي نيستيد. مثلاً: “درست ، ولي اگر مضطرب شوم چه؟” يا “اگر نتوانم درست نفس بكشم چه؟”تولید نگرانی و GAD می کند.
15 ) استدلال هيجاني : اجازه مي دهيد كه احساساتتان ، تفسيرتان از واقعيت را هدايت كنند . مثلا : “احساس افسردگي مي كنم، و اين يعني ازدواجم به بن بست خورده است.منجر به خرافه گرایی میشود.حس ششم
16 ) ناتواني در عدم تأييد شواهد : همه مد ارك يا شواهد بر عليه افكار منفي تان را رد مي كنيد. مثلاً وقتي اين تفكر را داريد كه “دوست داشتني نيستم “، هر مدركي كه نشان بدهد آدم ها شما را دوست دارند را رد مي كنيد.
در نتيجه افكارتان قابل رد كردن نيستند، يك مثال ديگر : “موضوع واقعاً اين نيست، مشكلات عميق تر از اين حرف ها هستند، دلايل و عوامل ديگري در كارند”.منجر به افسردگی می شود.
17 ) برخورد قضاوتي : خودتان، ديگران و اتفا ق ها را به جاي اين كه صرفاً فقط توصيف كنيد، بپذيريد يا درك كنيد، به صورت سياه و سفيد ارزيابي مي كنيد (خوب و بد يا برتر و حقير ). خودتان و ديگران را بر مبناي معيارهاي دلبخواه و سليقه اي قضاوت مي كنيد و به اين نتيجه مي رسيد كه خودتان يا ديگران كوتاهي كرده ايد .
به قضاوت ديگران يا به قضاوت سختگيرانه از خودتان درباره خو يش بها مي دهيد . مثلاً “دردانشگاه خوب درس نخواندم ” يا “اگر تنيس كار كنم، خوب از آب در نمي آيد ” يا “ببين چقدر موفق است، من نيستم”.پرورش ذهن برای قضاوت گری.پرورش ذهن برای مشاهده گری.
اضافه کردن دیدگاه
اضافه کردن دیدگاه