روانشناسي و سلامت روان سلامت

7 کاری که از انجام ندادن آنها در 20 و 30 سالگی پشیمانم، به قلم یک تراپیست 46 ساله

تقویم فارسی اندروید

هنگامی که من برای اولین بار کار خود را به عنوان یک تراپیست در 10 سال پیش آغاز کردم، انتظار نداشتم که تقریباً به طور انحصاری با بزرگسالان کار کنم. اما طی پنج سال گذشته، من با صدها نفر از آنها نشسته ام و به مبارزات، ترس ها و پیروزی های آنها گوش داده ام.

تراپیست

فرصت کار با بزرگسالان هدیه ای برای من بوده است زیرا به من این امکان را داده است که در زمینه های زندگی خودم تأمل کنم و توصیه هایی را بیاموزم که کاش در سن بزرگسالی آنها را دریافت می کردم و به همراه می آوردم.

هر چند وقت یکبار، همه ما باید به زندگی خود نگاه کنیم و به کارهایی که می توانستیم آنها را متفاوت انجام دهیم فکر کنیم. در 46 سالگی، من هنوز چیزهای زیادی برای یادگیری دارم اما امیدوارم خردی که در این راه به دست آورده ام، بتواند شما را تحریک کند تا تغییرات مثبتی در زندگی خود ایجاد کنید.

توصیه های یک تراپیست

در اینجا هفت کاری وجود دارد که من از انجام ندادن آنها در 20 و 30 سالگی پشیمانم:

1. پس انداز پول

کارشناسان مالی خاطرنشان کرده اند که پس انداز نکردن برای بازنشستگی یکی از بزرگترین اشتباهات پولی است که افراد مرتکب می شوند و طبق یک نظرسنجی در سال های اخیر، نزدیک به 60٪ از بزرگسالان اعتراف کردند که پس انداز نکردن پول پشیمانی شماره 1 در لیست آنها است.

این چیزی است که من می توانم با آن ارتباط برقرار کنم. در اوایل 20 سالگی ام، این تصور که من روزی پیر خواهم شد و بازنشسته خواهم شد، از ذهن من کنار رفت. من فکر می کردم که تمام مدت زندگی ام برای شروع پس انداز پول خود وقت دارم.

تا اینکه سالها بعد، وقتی اصول اولیه پول را آموختم، سرانجام خودم را جمع کردم و امور مالی خود را به دست گرفتم.

اکنون که در اواسط 40 سالگی هستم، فکر می کنم داشتن امنیت مالی بسیار جذابتر از پیتزاهای فانتزی و لباس های مارک دار طراحان مشهور است.

2. دفاع کردن از خودم در محل کار

در 24 سالگی، وسایلم را جمع کردم و به لس آنجلس نقل مکان کردم تا آرزوهایم را در هالیوود دنبال کنم. در حالی که من از داشتن یک کار شکرگزار بودم، از اینکه جرات نکردم برای خودم زندگی کنم، متاسفم.

هنگامی که من از افزایش هزینه محروم شدم، من از کسی چیزی نپرسیدم. وقتی احساس کردم که یک کارفرما با من بدرفتاری می کند، دهانم را بسته نگه داشتم زیرا فکر کردم اعتراض کردن باعث صدمه زدن به مسیر شغلی من خواهد شد.

شروع یک کار جدید در 20 سالگی می تواند ترسناک باشد اما دفاع کردن از حق خود و فریاد زدن بر سر کسانی که رفتار نامناسبی دارند می تواند به پیشرفت شما در حرفه تان کمک کند، ضمن اینکه باعث ایجاد تغییر در محل کار شما می شود.

اگر بتوانم به گذشته برگردم، به خود جوان ترم می گفتم: تو ممکن است سالها تجربه نداشته باشی اما حق داری آنچه می خواهی و نیاز داری را برای یافتن معنی و لذت در کار خود بخواهی.

3. گفتن “من از شما سپاسگزارم.” به مردم

من در اوایل 20 سالگی آنقدر روی حرفه ام تمرکز داشتم که نتوانستم وقت خود را با افرادی که بیشتر دوستشان دارم و به آنها اهمیت می دهم بگذرانم. من فرض کردم که می توانم همیشه “بعداً” از آنها قدردانی کنم.

اما سالی که من 27 ساله شدم اتفاق وحشتناکی رخ داد: یکی از دوستان نزدیکم از دنیا رفت و ناگهان “بعداً” دیگر وجود نداشت. در عوض، فقط اندوه و احساس گناه وجود داشت.

اگر فقط وقت می گذاشتم و آن چند کلمه را می گفتم: “من از شما سپاسگزارم” کافی بود.

اکنون، من بیشتر از قبل ابراز عشق و سپاس می کنم و همه را به انجام این کار تشویق می کنم. خواه یک دوست باشد یا شریک زندگی یا والدین یا حتی یک مربی باشد، عدم ابراز قدردانی و عشق به آنها اغلب برای بسیاری از مردم پشیمانی اساسی به دنبال دارد.

روانشناسی

4. پذیرش بیکاری

در 28 سالگی، ورشکستگی و بیکاری تجربه دردناکی بود. احساس کردم کل هویتم از بین رفته است. من آنقدر آرزوی هالیوودی ام را حفظ کرده بودم که نمی دانستم بدون آن چه کسی هستم. انگار همه دوستانم فهمیده بودند. آنها مشاغل عالی، روابط عالی و برنامه های عالی داشتند. آنها خوشحال بودند.

در همین حال، من گم شدم و به خانه اول برگشتم.

اما همه ما در مراحل مختلف زندگی حرکت می کنیم. بیماران من در 20 سالگی اغلب به من می گویند، “من در فلان سال 30 ساله می شوم و کار موفقی ندارم.” به دلایلی، ما “30” سالگی را به عنوان سنی اختصاص داده ایم که در آن باید کار رویایی خود را داشته باشیم و اگر این کار را نکنیم، احساس می کنیم گویی در این راه به نحوی شکست خورده ایم.

توصیه من به عنوان تراپیست این است: وقت خود را برای وسواس در مورد چیزی که فکر می کنید باید در زندگی حرفه ای خود باشید، تلف نکنید. به مرور زمان، چیزهای زیادی درباره خود و آنچه واقعاً می خواهید با زندگی خود انجام دهید خواهید آموخت.

5. نترس بودن و امتحان کردن

بعد از اینکه فهمیدم هالیوود برای من مناسب نیست، لازم بود گزینه های دیگری را نیز بررسی کنم. پدر و خواهرم هر دو وكیل بودند، بنابراین من سعی كردم مشاوره را به صورت آزمایشی انجام دهم كه از این هم لذت نبردم.

در اعماق قلبم، من واقعاً دوست داشتم یک تراپیست شوم. من اغلب در مورد شروع کار خودم فکر می کردم اما مدام بهانه هایی برای عدم انجام آن پیدا می کردم. همه به این دلیل بود که من به توانایی های خود ایمان کافی نداشتم. (البته من سرانجام از ناامنی هایم عبور کردم و پرواز کردم. خوشحالم که این کار را کردم اما کاش خیلی زودتر این کار را می کردم)

اکنون، وقتی یک بیمار من ابراز تردید می کند، آنها را تشویق می کنم که ریسک کنند. من به آنها یادآوری می کنم که حتی اگر شکست بخورند، باز هم موفق شده اند کاری که می خواهند را انجام دهند و از امتحان کردن نترسیدند.

6. مراقبت از بدنم

سلامتی نوعی آزادی و خوشبختی به ارمغان می آورد که تعداد بسیار کمی از افراد آن را درک می کنند تا زمانی که دیگر آن را نداشته باشند. وقتی جوان هستید، به راحتی می توانید سلامتی خود را مسلم بدانید.

زمانی که در اوایل 30 سالگی بودم، وقتی پدرم به سرطان مبتلا شد، شروع به ایجاد تغییرات بزرگی در سبک زندگی ام کردم. اما افسوس می خورم که دیدن رنج خانواده ام باعث شد تا بتوانم روی سلامتی خودم تمرکز کنم.

بنابراین بسیاری از مردم می گویند، “من وقت رفتن به ورزشگاه را ندارم” یا “من می خواهم آنچه را که می خواهم بخورم یا چه کسی برایش مهم است که زود بمیرم؟”

اما از هر پزشکی سوال کنید آنها به شما خواهند گفت: “این موضوع بر سر مرگ زودرس نیست. مسئله این است که آیا می خواهید در زمان حیات تان گیر یک بیماری مزمن بیفتید و 10 یا 15 سال رنج ببرید در حالی که پزشکی مدرن سعی در زنده نگه داشتن شما دارد.”

7. کمتر به افکار دیگران فکر کنید

هنگامی که من برای اولین بار به عنوان تراپیست در یک مرکز توانبخشی شروع به کار کردم، بسیاری از بیماران من را دوست نداشتند. آنها از اجرای قوانین و به چالش کشیدن شان توسط تراپیست عصبانی بودند.

اما عصبانیت آنها ارتباط کمی با من داشت. بیشتر اوقات، من تنها کسی هستم که مقابل آنها هستم، بنابراین خشم و ناامیدی آنها را به دست می آورم.

شما فقط می توانید مواردی مانند آنچه انجام می دهید، آنچه می گویید، احساس خود و آنچه فکر می کنید را کنترل کنید. اما نمی توانید کنترل کنید که شخص دیگری چگونه همه آن چیزها را دریافت می کند.

به عنوان مثال، با این مقاله می توانم کنترل کنم که چقدر صادق و آسیب پذیر هستم که بخش هایی از زندگی خود را با شما به اشتراک بگذارم اما نمی توانم کنترل کنم که آیا این کار مفید است یا نه. کار من این است که ظاهر شوم و واقعی ترین خودم باشم. بقیه از دست من خارج است.

تس بریگام تراپیست مستقر در سانفرانسیسكو و مشاور معتبر زندگی است. او بیش از 10 سال تجربه در این زمینه و فعالیت مستمر دارد.

منبع:

cnbc

اضافه کردن دیدگاه

اضافه کردن دیدگاه

برای ارسال نظر اینجا کلیک کنید

تبلیغات

دانلود برنامه آموزش آشپزی

مطالب پیشنهادی