من در زندگی بزرگسالی ام، نه پست و مقام را در هفت ایالت مختلف تجربه کرده ام. ممکن است بعضی ها آن را بی مسئولیتی بخوانند. دیگران ممکن است از آن به عنوان تمایل به تنوع یاد کنند اما من دوست دارم فکر کنم که من یک جویای کار برای رسیدن به رضایت شغلی بوده ام.
همه ما می خواهیم در مشاغل رویایی خود کار کنیم چه کسی این را نمی خواهد؟ ما می خواهیم بخشی از جمعی از افراد همفکر باشیم که هر روز دور هم جمع می شوند تا بخشی از یک سازمان، شرکت یا موسسه ای باشند که تحولی در جهان ایجاد می کند. اگر فقط یک فیش حقوقی می خواهید، احتمالاً این مقاله را نمی خوانید.
رضایت شغلی فقط ناشی از عنوان شغلی شما نیست. این را در درون خود احساس می کنید زیرا می دانید در مکانی کار می کنید که تغییر ایجاد می کنید. ارزش های شما با کارفرمایان همسو است، با همکاران خود ارتباط برقرار می کنید و از کار با سرپرست خود لذت می برید. شما می توانید تفاوتی که از طریق عملکرد خود ایجاد می کنید را ببینید.
به نظر دوست داشتنی است، نه؟
همانطور که در خط آغازین خود به آن اشاره کردم، در چندین مکان مختلف کار کرده ام و من به دلایل مختلف آن چند موقعیت اول را ترک کردم اما همه آنها از یک جهت به رضایت شغلی مربوط بودند.
فرهنگ شرکت
در اولین موقعیت کاری خود در خارج از محیط تحصیلات، خودم را در محیطی کاملا متفاوت از پیشرفت حرفه ای که در دوره دستیاری دریافت کرده بودم، یافتم. من در یک مدرسه دولتی متوسط در شمال غربی اقیانوس آرام موقعیتی را داشتم. دانستن اینکه ارزش های شما با کارفرمای شما همسو است و شما در آنجا “متناسب” هستید برای رضایت شغلی مهم است.
در این مرحله از زندگی خود، نمی دانستم چه سوالاتی را باید در طول مصاحبه بپرسم تا به مفهوم متناسب برسم. من یک جوان حرفه ای بودم، تازه تحصیلات خود را در مقطع تحصیلات تکمیلی پشت سر گذاشتم و همچنین ازدواج کرده بودم. هنوز هم بعد از مدت ها دوستان خوبی از آن دوران دارم.
استفاده از مهارتهای خود در محل کار
دومین موقعیت شغلی من در یک مدرسه هنرهای کوچک، خصوصی و لیبرال بود. من دپارتمان خودم را اداره می کردم که به طور کلی برای فردی در سن من نادر است و سرپرست من واقعاً فرد جالبی بود. من دانش آموزانم را دوست داشتم و واقعاً با همکاران و همسالانم ارتباط داشتم.
پس چرا آنجا را ترک کردم؟ تقریباً پس از چهار سال – سومین دوره طولانی کار من – در جلسه ای با سرپرست خود بودم و در مورد تغییراتی که طی چند سال آینده در پیک به وجود می آمد بحث کردم. سرپرست من با من بسیار صادق بود. او گفت: “کریس، من به شما نمی گویم که بروید اما شما باید درک کنید که هدایت این بخش بسیار اداری است. اگر می خواهید موفق بمانید، باید با آن سازگار شوید و تغییراتی در خود ایجاد کنید.” من مدتها به این فکر کردم و تصمیم گرفتم که به دنبال کار جدیدی باشم.
فهمیدم که قسمتهایی از شغل فعلی ام که واقعاً از آن لذت بردم – و موفق هم بوده ام – کارهای اداری نبوده اند. آنها بسیار رابطه ای و برنامه ای بودند و من بیشتر از این می خواستم، نه کمتر. من باور نمی کردم که مهارت های من در حوزه اداری باشد. من می خواستم به کار مستقیم با دانشجویان و انجام برنامه ها ادامه دهم.
اعتماد به سرپرست خود
سومین موقعیت شغلی من در یک مدرسه دولتی کوچک در منطقه واشنگتن دی سی بود. این تقریباً به همان میزان پول داشت و همان وظایف بود اما یک عنوان معتبرتر بود. حالا اگر انصاف داشته باشم، جذابیت خاصی در این موقعیت وجود داشت زیرا خواهرم تازه دختران دوقلویش را به دنیا آورده بود و تنها 20 دقیقه از کارفرمای جدید من فاصله داشت. وقت گذراندن با خانواده قطعاً می تواند عاملی برای لذت از موقعیت باشد و من کاملاً از 9 ماهی که در آن منطقه به سر بردم و با خواهرم گذراندم لذت بردم.
اما باز هم پشت پرده چیزی بود که به نظر من درست نبود و این به اعتماد به سرپرست من ختم شد. این رابطه از ابتدا رابطه ای پرتنش بود و من آنقدر با تجربه نبودم که دقیقاً بدانم برای بیان نگرانی هایم می خواهم به او چه بگویم. تنها چیزی که طول کشید و تا به امروز حتی مطمئن نیستم که این کار را به بهترین شکل انجام داده ام. من چیزهای زیادی در مورد اعتماد و ارتباطات آموختم و این دیگر هرگز برای من اتفاق نیفتاد.
در نظر گرفتن مسائل شخصی خود
از ویرجینیا برای کار به شیکاگو راه یافتم و در یک موسسه شهری متوسط کار پیدا کردم. شیکاگو برای من مانند خانه بود و من مفهوم کار در شهر مورد علاقه خود را دوست داشتم.
صادقانه می گفتم این موقعیت را حفظ می کنم و بیش از 30 ماه می مانم – زیرا این فرصتی بود که تجربه کاری خودم را ایجاد کنم و میراثی واقعی از خود بگذارم. موقعیتی که برای آن استخدام شدم موقعیت جدیدی بود. من می خواستم یک برنامه رهبری برای دانشجویان ساکن در دانشگاه ایجاد کنم. شامل مشاوره به سازمان های رهبری دانشجویی و رفتن به کنفرانس های مختلف بود. بودجه بسیار خوبی به من داده شد و آزادی زیادی در آنچه ایجاد می کردم به من تعلق گرفت.
دلیل اصلی ترک این سمت به دلیل حمایت از شوهرم بود که پسری کالیفرنیایی بود و آرزوی آفتاب و گرمای بیشتری داشت. استعفا برای من سخت بود زیرا من تجربه بسیار خوبی در این موسسه داشتم. از نظر رضایت شغلی، من از داشتن فرصتی برای ایجاد برنامه خودم هیجان زده شده بودم.
اما هنگامی که یک شریک زندگی درگیر دارید، گاهی اوقات فداکاری برای رضایت شریک زندگی شما نیز لازم است. در چارچوب من رضایت همسر بر رضایت شغلی اولویت دارد و او برای کار من فداکاری های زیادی کرده بود. بنابراین من این یکی را برای خوشبختی او کنار گذاشتم.
تغییر، تغییر و باز هم تغییر
از شهر بادگیرها، به آریزونا رفتم. من نزدیک به شش ماه را در موقعیت های موقت گذراندم و در زمینه زندگی و مسکن خود در دانشگاه بزرگ محلی موقعیت بسیار سختی داشتم. نداشتن مزایا بسیار ترسناک و گران بود بنابراین من به دنبال درخواست برای هر موقعیتی که حتی از راه دور واجد شرایط باشد، رفتم.
من از اینکه سرانجام به عنوان یک هماهنگ کننده برنامه در New Student Orientation قرار گرفتم بسیار هیجان زده شدم. من مستقیماً با مدیران دانشجویی کار می کنم و دستمزدی کمی کمتر از آنچه در شیکاگو داشتم می گرفتم. من واقعاً از سرپرست و همکارانم لذت می بردم. این شغل امکان سفرهای جالبی را فراهم کرد و من توانستم برنامه دانشجویی را به سطحی برسانم که قبلاً ندیده بودند.
اما یک تغییراتی در مدیریت به وجود آمد و به نظر می رسید که قرار است تغییرات عمده ای در آینده رخ دهد. اینطور نبود که من نگران امنیت شغلی ام باشم اما نگران احتمال تغییر موقعیتم به یک بخش جدید بودم و سرانجام فهمیدم که نزدیک به ده سال در قطاری اشتباه بوده ام. وقت آن بود که به دنبال زمین های مستحکم تر و کمی با ثبات تر باشم.
تعادل زندگی کاری
من فقط در مشاغلی که عبارت مدیر و دستیار مدیر را در عنوان خود می دیدم فعالیت می کردم. من در یک مدرسه خصوصی معتبر در جنوب با رویکرد بسیار حساس به رشد دانش آموزان و رفتار دانشجویی مشغول شدم. نظریه مورد علاقه من در مورد “چالش و پشتیبانی” بیشتر پشتیبانی بدون چالش بود.
اما من کاملاً از همکاران و سرپرست خود لذت می بردم. ما تیم قدرتمندی بودیم و بسیار سخت کار کردیم تقریباً خیلی سخت. من به عنوان یک دستیار مدیر، بالاخره فرصتی پیدا کردم که بر کارکنان نظارت کنم و واقعاً یک تیم بسازم. من شهر را دوست داشتم و حتی سرگرمی من راهی برای ورود به زمینه ای ایجاد کرد که بیشتر از آن لذت می بردم.
این موقعیت یک موقعیت عالی بود. من یک آپارتمان شگفت انگیز، حقوق عالی و مزایای فوق العاده داشتم. من می توانستم از کارت وعده غذایی خود برای خرید CD در کتابفروشی و همچنین وعده های غذایی خارج از دانشگاه در رستوران های محلی استفاده کنم. اما بسیاری از عصرهای آخر هفته را در آنجا با دانش آموزانی سپری می کردم که بیشتر سهم من در تماس تلفنی با والدین بود. من تعادل زندگی کاری بسیار کمی در این موسسه آموزش عالی پیدا کردم. من موقعیت بعدی خود را پس از تنها 18 ماه حضور در کار گرفتم.
بدون پیشرفت
در نهایت به جنوب کالیفرنیا رفتم! من در یک دانشگاه خصوصی کوچک در منطقه بسیار بزرگ سن برناردینو مقام ارشد گرفتم. من دپارتمان خودم را اداره می کردم، کارمندان را تحت نظارت قرار می دادم و ارتباط فوق العاده ای با انجمن حرفه ای رشته خود پیدا کردم.
سرپرست من شگفت انگیز بود. او به من استقلال و آزادی داد تا بتوانم ایده های خودم را اجرا كنم، نظر من را در مورد مسائل سطح بالاتر جویا شد و تمام تلاش خود را انجام داد تا فرصتی برای من ایجاد كند. اوضاع خوب به نظر می رسید و از من برای دستیاری در سطح دستیار یا دانشیار دادرسی درخواست می شد. این عالی بود.
سپس رکود بازار در سال 2008 اتفاق افتاد و موسسه ما آسیب زیادی دید. مدارس خصوصی کمتر شد و بسیاری از مدارس دولتی مأموریت های اجباری ایجاد کردند. من از اخراج های موسسه خود جان سالم بدر بردم اما در سال 2010، سرپرست من با من در میان گذاشت که وی هیچ گونه امکان پیشرفت رو به جلو و ترفیع را در پرونده من نمی بیند، مگر اینکه شخصی در موقعیت بالاتر استعفا دهد یا بازنشسته شود پس من تصمیم گرفتم که به دنبال چیز دیگری بروم.
نکته اخلاقی داستان
بعد از این همه، اکنون سال 2019 است. من رضایت شغلی را در موقعیت فعلی خود پیدا کرده ام و در حالی که هنوز به طور منظم جای پیشرفت وجود دارد، من دیگر بی قرار نمی شوم. من می توانم به طور مشترک با سرپرست و همکارانم به گونه ای کار کنم که منجر به رضایت شغلی هر روزه شود. احساس ثبات و موفقیت می کنم. من می خواهم در این موقعیت و این موسسه تا پایان عمرم کار کنم.
آیا من از رزومه سابق آموزش عالی خود پشیمانم؟ نه. من چیزهای زیادی در مورد خودم و آنچه که من قادر به انجام دادنشان در حرفه و دانش آموزانم هستم آموختم اما من از جایی که الان هستم خوشحال و راضی تر از همیشه هستم.
بنابراین پیش بروید و چندین شغل مختلف را امتحان کنید. ببینید کدام متناسب شما هستند.
منبع:
lifehack
اضافه کردن دیدگاه
اضافه کردن دیدگاه