پس از انتشار تیزر مستند مرتضی پاشایی با عنوان «سیب» ساخته رضا رشیدپور، جنجال های زیادی بر سر غیرقانونی بودن این اقدام رشیدپور در رسانه ها توسط خانواده مرحوم پاشایی منتشر شد که بازتاب های فراوانی داشت…
این بار اما عموی زنده یاد پاشایی به همراه سیدجواد هاشمی به دفتر کار رضا رشیدپور رفتند تا سوءتفاهمات پیش آمده را از بین ببرند.
این روایت رضا رشیدپور است از آخرین جلسه ای که با منصور پاشایی و سیدجواد هاشمی داشته است:
«از بلای یکشنبه تا قضای پنج شنبه…
«دیشب سید جواد هاشمی عزیز و جناب منصور پاشایی محبت فرموده و به دفتر من تشریف آوردند. شب قبل از آن، سید جواد نزدیک دو ساعت با من تلفنی درد و دل کرد و ناراحت بود از اینکه چرا بدون تماس با خودش، نامش را برده ام. من هم شگفت زده از مصاحبه منصورخان و تهمت های پی در پی مصطفی پاشایی از ایشان خواستم که حوصله کند و وجدانش را به قضاوت بگیرد که آیا من شایسته این تهمت ها و بی ادبی ها بودم؟! خلاصه ایشان تمام ماجرا را یک سوءتفاهم بزرگ قلمداد فرمود و پیشنهاد دیدار امشب را داد. در دفترم منصورخان مجددا سوگند خوردند که هرگز قصد توهین نداشته و ماجرا صرفا سوءتفاهم بوده است و نیز از برخوردشان با مصطفی برای پاک کردن پست های کذایی فرمودند. همچنین از مصائب البته شیرین سید جواد عزیز از زیارت عاشورا خواندن بر بستر مرتضی تا کاتالیزور مذهبی مراسم شدن و نیز از چک های شخصی برای داربست های بهشت زهرا تا صدور مجوز ارشاد با وساطت سیدجواد سخن به میان آمد و اعتماد قلبی خانواده به ایشان و عدم مطالبه حتی یک ریال توسط جناب هاشمی عزیز. خلاصه همگی مطمئن بودیم که ادامه این روند در شان طرفداران نازنین مرتضی نبوده و وضعیت پیش آمده خواسته قلبی هیچ کس نیست. بنابراین همانطور که قبلا هم گفته بودم، تمام راش ها را تقدیم عموی محترم کردم و از سید جواد بابت نام بردن از ایشان در متن نامه بدون تماس با خودش حلالیت طلبیدم. منصورخان هم مجدداد تاکید کردند که تمام عواید فروش دی وی دی خانواده خاص صرف امور خیریه خواهتد شد و جناب هاشمی ریالی از این ماجرا سهم نمی برد. راستش را بخواهید تمام مدت به این فکر می کردم که چگونه تهمت به آن بزرگی را ببخشم و لبخند بزنم؟ چگونه هجوم دور از مروت عده ای البته کم که در اثر جوگرفتگی با هوای تهمت و افترا کمر به تاراج آبروی من بسته بودند را فراموش کنم و لبخند بزنم؟ اما مرتضی برایم عزیزتر از این حرف هاست و طرفدارانش یک دنیا ارزش دارند. بهای آنها خیلی بیشتر از غرور من است.
از طرف دیگر مردی که روبرویم نشسته بود حداقل بیست سال از من بزرگتر بود و قسم می خورد که سوءتفاهم شده است. اصلا از همه چیز که بگذریم، با گریه های دختر سیدجواد چه کنم؟ یک دنیا به قطره اشک دختری معصوم نمی ارزد… بهترین راه آن بود که چشم ها را ببندیم و قلب ها را باز… بهار بخشش سرسبزتر از زمستان کینه است. هر چند که قضای یکشنبه در عصر پنج شنبه به جا آمد اما امیدوارم طرفداران حقیقی مرتضی این هدیه را برای آرامش فضا و اعصاب از ما بپذیرند و مثل همیشه آرزو می کنم روح مرتضای عزیز قرین مهر الهی باشد.»
اضافه کردن دیدگاه
اضافه کردن دیدگاه