روانشناسی سبك زندگي

آزادی های بشر

تقویم فارسی اندروید

آزادی های بشر

آزادی راستین ریشه در “حق انتخاب” دارد– این یکی از بینش‌های اصلیِ آثار ویکتور فرانکل است، روان‌پزشکی که در اردوگاه کار اجباری آلمان نازی زندانی بود. او در کتاب پرفروش خود به نام “انسان در جست‌وجوی معنا” تجربیات جان فرسای خود را توضیح می‌دهد: ما که در اردوگاه کار اجباری آلمان نازی زندگی می‌کردیم به خاطر داریم کسانی را که در آلونک‌های‌مان با بخشیدن آخرین تکه‌ی نان‌شان مایه‌ی تسلی و آرامش سایرین بودند. شاید تعداد این آدم‌ها کم بود اما دلیل محکمی بودند بر این‌که هر چیزی را می‌توان از انسان گرفت به جز یک چیز: بهترین نوع آزادی‌های بشر، منش و رفتاری که شخص در شرایط مختلف برمی‌گزیند، سبک و سیاقی که مخصوص خودش است.

آزادی

خاطرات فرانکل در هر شرایط چالش‌انگیزی یک نقطه‌ی شروع ارائه‌ می‌دهد: برای داشتن آزادی انتخاب، ابتدا باید بدانیم که “حق انتخاب” داریم. برای بیدار کردن آزادی انتخاب درونی در هر لحظه‌ای، باید فورا از حالت منفعل به حالت حضور برسیم. در لحظه خود را آزمایش کنید: از خودتان بپرسید: “آیا اکنون حق انتخاب دارم؟” این سوال به راحتی در همان لحظه شروع به تغییر دادن تجربه‌ی شما می‌کند.

چقدر پیش می‌آید که از حق انتخاب خود اطمینان داشته‌باشیم؟ اخیرا یک پژوهش موثر در دانشگاه هاروارد نشان داد ذهن ما نیمی از زمان را سرگردان است و در گذشته و آینده سیر می‌کند- و در جریان اتفاقاتی که در لحظه رخ می‌دهد نیست. بنابراین عملا بیش‌تر زمان‌ را در لحظه حاضر نیستیم. و بدون حضور چه‌طور می‌توانیم “انتخابی” داشته باشیم؟ این بدان معنا نیست که آینده و گذشته مفاهیم ارزشمندی نیستند.

تجربیات گذشته می‌توانند معلمانی فوق‌العاده باشند، اما اگر دقت نکنیم، می‌توانند به طور نامناسبی روی چیزی که واقعا در این وهله رخ می‌دهد تاثیر بگذارند. شناخت ما از آینده قطعا برای برنامه‌ریزی و آماده شدن کمک‌مان می‌کند، اما نهایتا تصویری است که توجه ما را از لحظه‌ی حاضر دور می‌کند. اگر گذشته یا آینده توجه ما را از واقعیت لحظه‌ی حاضر دورکنند، احتمال حضور کم‌رنگ می‌شود.

زندگی، هر لحظه ما را روی یک موج قدرتمند قرار می‌دهد— ما می‌توانیم راه را بر قدرت انتخاب خود ببندیم یا آن را با تمام وجود در بر‌ بگیریم. استقبال از حقایق گاها دردناک واقعیت یا جهل خوشایند توهم، تباهی یا تکامل: این نیروهای مخالف در یک بازی بی‌پایان هستند. از یک سو جهان بیش از قبل دچار اختلال می‌شود و حرکتی دائمی به سوی قوانین ترمودینامیک و آنتروپی دارد. از سوی دیگر، کلمه‌ی کائنات از کلمه‌ی یونانی “نظم” می‌آید که خود نشانی از خودسازماندهی و توسعه‌ی روزافزون است. حق انتخاب عنصر اساسی و بنیادین است.

اما داشتن حق انتخاب- یا نداشتن آن- دارای سطوح متفاوت است و برگزیدن حضور در لحظه فقط شروع کار است. فراتر از تمایل انسان به از دست دادن آگاهی که عمیقا در وجود او نهادینه شده، یک اسلوب دیگر نیز آشکار می‌شود: مواجهه با زمان حاضر همراه با واکنش انعکاسی. البته این شرطی‌سازی یک رمز‌گذاری از تجربیات گذشته ارائه‌ می‌کند، و مانند ساختار گذشته و آینده، اولویت‌های آموخته‌شده در اتخاذ تصمیم عاقلانه- تا رسیدن به اطمینان- موثر خواهند بود. اگر آنها همچنان نامشخص یا نیمه‌مشخص باقی بمانند، خود را در همه‌ی تجربیات ما اعمال می‌کنند و باعث می‌شوند واقعیت را آن‌طور که هست نبینیم. درعوض، آن را به گونه‌ای که مجموعه الگوهای بررسی نشده‌ی خودمان تعریف‌شان می‌کنند، تجربه می‌کنیم و دیگر نمی‌توانیم فهم درستی از خودمان و دنیا به‌دست بیاوریم.

اگر به جای این‌ کار، متعهد به کندوکاو درون خود باشیم- حتی اگر در ابتدا جز آشفتگی چیزی نبینیم- مقابله با این تمایلات را شروع می‌کنیم. اگر فضای خنثی‌سازی کافی باشد، امواج واکنشی کم‌کم از بین می‌روند و آگاهی عمیق‌تر می‌شود. چنین گواه خاموشی، نیروی‌فزاینده‌ی خود را ایجاد می‌کند، و نهایتا تبدیل به بنیانی برای تداوم یادگیری و بصیرت در عمق ذهن‌مان خواهد شد. بین چیزهایی که رخ می‌دهند و چیزهایی که دربرابر آنها واکنش نشان می‌دهند، یک حضور عمیق وجود دارد، و ما می‌توانیم پویایی ذهن، علت و معلول(حتی اگر کم‌نمود و نامحسوس باشند) و فعالیت‌های ذهن را واضح‌تر ببینیم.

این فرآیند چندان آسان نیست. به خاطر دارم که وقتی ۶ یا ۷ ساله بودم، بعد از هر اشتباه بزرگی که مرتکب می‌شدم، والدین‌ام به من می‌گفتند: “به خودت بیا! ” یادم است با شنیدن این جمله گیج می‌شدم و هیچ تصوری از معنای آن نداشتم. امروز که فکر می‌کنم، متوجه می‌شوم که این جمله به این معنا است که به درون خودت توجه کن، تا دقیقا متوجه اثرات انتخاب خود و پیامدهای کارهایت بشوی. این ماهیت “خرد راستین” است: استفاده از تجربه‌ی مستقیم برای درک این‌که کدام یک از فعالیت‌ها، تصمیمات و نیات ما به نیک‌روزی منجر می‌شوند و کدام یک سرانجامی ندارند.

همه‌ی این‌ها با یک انتخاب آگاهانه شروع می‌شود. در هر لحظه‌ای که حواسم را جمعِ واقعیت حاضر می‌کنم، با بردباری کامل به خودم فرصت پذیرفتن واقعیت را به همان صورتی که هست، می‌دهم. اگر این کار را بکنم، و نیروی محرک گرایشات گذشته در این میان خودی نشان بدهد، من تاثیر آنها را حس می‌کنم، و نهایتا تصمیم می‌گیرم جلوی زاد و ولد آنها را بگیرم. نهایتا، در چنین لحظه‌ای، عادات بی‌فایده‌ی واکنش ناخودآگاه از بین می‌رود. اگر دائما به این شکل درگیرِ واقعیت‌های پویا باشم، معلوم می‌شود دگرگونی چیزی نیست که برای من رخ بدهد. من چیزی جز یک فرآیند دائما در حال تغییر نیستم، من خود دگرگونی هستم! و شاید این همان چیزی باشد که فرانکل به‌عنوان “غایت آزادی‌های بشر” از آن یاد می‌کند.

ترجمه:تحریریه نشریه بازده_سارا فیضی

نویسنده:ویرال مِهتا

منبع: دِیلی‌گود

بازده

بازنشر : هفت گنج

اضافه کردن دیدگاه

اضافه کردن دیدگاه

برای ارسال نظر اینجا کلیک کنید

تبلیغات

دانلود برنامه آموزش آشپزی

مطالب پیشنهادی